رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

رها خانم و خرگوشی که خودش انتخاب کرده

  رفته بودیم سیسمونی بعد از بغل کردن 7 8 تا عروسک و ببعی و گاو و هاپو این خرگوش رو انتخاب کردی و هی بغلش می کنی و هی می گیی آققاآقققآگگگ نمی دونم فکر کنم باهاش حرف می زنی تا ببینی که گذاشتمش بالا میام و دستم رو می گیری که دوباره بهت بدمش   ...
28 دی 1390

17 ماهگیت مبارک باشه

سلام عزیز دل مامان امروز دیگه ١٧ ماعگیت کامل شده و پاگذاشتی تو ١٨ ماهگی وای که خدا می دونه که چقدر بزرگ و ناز شدی خیلی ملوسی و همه دوست دارن چند وقتیه که نتونستم برات عکس بزارم آخه نمی دونم گوشیم ویروسی شده و عکسا رو نشون نمی ده دیشبم با بابایی برات یه بلوز و شلوار قهوه ای خریدیم که خیلی بهت میاد مبارکت باشه   ...
28 دی 1390

پنجمین سالگرد ازدواج من و بابایی

خوب ١٨ دی ١٣٨٥ من و بابایی باهم عقد کردیم و بابایی که به خونه اومد یه دسته گل برای مامانی خریده بود و روز رو به مامانی تبریک گفت و تو از همون اول هی می خواستی و صدام می کردی که بیام و دسته گل رو بدم به تو تا می دادمش بهت محکم بغلش می کردی و میدوییدی می رفتی خلاصه تا دسته گل خشک بشه هر روز کارت این بود که هی بگب اده اده .  خوب باید بگم که ٥ سال پیش توی ناز نازی نبودی و الان یک ساله که به جمع ما اضافه شدی پس تصمیم گرفتیم که برای جشن این روز باهم سه تایی به باغ رستوران بریم و یه شام خوشمزه با هم بخوریم خوب تو اونجا خیلی شیطونی می کردی و هی می رفتی جلوی در و در هم برات باز می شد و کلی ذوق می کردی تا غذا رو بیارن اول یه ...
21 دی 1390

این دومین باری که کفشت رو گم می کنی

این برای دومین باره که کفشت معلوم نیست که کجا افتاده خوب پس من و بابایی هم رفتیم و برات یه کفش دیگه که ساقش بلند تر است رو خردیم تا دیگه نتونی از پات درش بیاری شیطون بلای مامان مگه تو نمی بینی که بیرون هوا چقدر سررده پس نمی دونم چه اصراری داری که هی کفشت رو بندازی تو خیابون تا میاریمت خونه پاهات یخ زده دیشب هم بابایی رفته بودیم نمایشگاه کتاب چند وقتی دنبال کتابایی بودم که علاوه برشکل نوشته های فارسی و انگلیسی شکل ها رو هم داشته باشه تا وقتی بهت یاد می دم طرز نوشتنشون هم تو ذهنت بمونه که خوشبختانه دیشب موفق شدیم به مجموعه 6 تایی کتاب خریدم که انواع رنگ ها میوه ها ماشین الات حروف فارسی و انگلیسی وحیوانات رو داره  &nb...
21 دی 1390

درباره دختر 1 سال و 4 ماه و 24 روزم

دختر نازم اول می خوام درباره دایره لغاتت بگم تاب تاب -تاب بازی                        آبه بده -  آب می خواهم             ماما-دد(بابا)-                   هاپ هاپ        -ادش =بدش                -اگیر(بگیر)-        ...
21 دی 1390

بازی های مورد علاقه رها جون

بهت بازی مار اومده مور اومده عسل و مگس اومده رها رو بخوره رو یاد دادم بازی اینجوری که با دو تا انگشتام روی پاهات قدم می زنم و شعرش رو می خونمبه گردن و زیر بغلت که می رسم قلقلکت می دم و تو هم غش میری بعد خودت دو تا انگشتات رو مثل من رو تنت قدم زنون می بری و هی می خونی مای او موی اوم مای او م موی اوم                                 رقصیدن رو دوست داری تازگی ها هم پیشرفت های زیادی کردی قبلا فقز می چرخیدی تا سرت گیج بره بعدش دستات رو  هم می بردی بالا و به ...
19 دی 1390

پوزش بابت تاخیر

سلام عزیز دل مادر چند وقتیه که نتونستم بیام و برات بنویسم آخه امروز امتحان فنون تدریس داشتم  آخه قانون جدید می گه که تمام مربی ها باید مدرک فنون تدریس را داشته باشند تا بتوانند تدریس کنندو تو این روزا جات خالی داشتم ١٨٠ صفحه جزوه 150تا پاور پوینت و 800 تا نمونه سوال می خوندم البته با شیطونی های تو خیلی سخت بود اما بلاخره خواندم وساعت 14 امروز  رفتم سر جلسه و ساعت 14.10 پاسخ نامه را تحویل دادم آخه خیلی راحت بود دلم سوخت که چرا اینقدر خودم را عذاب دادم آخه تو که نمی ذاشتی من درس بخونم مجبور بودم وقتی که خوابی بخونم  و خیلی وقتا هم تا می دیدم داری بازی می کنی و دست از سر من برداشتی می رفتم و می خوندم تازه بعضی وقتا هم نارا...
18 دی 1390

کد ما در قرعه کشی

کد ما در قرعه کشی 176 خوشحال میشیم بهمون رای بدید یلدا تون هم مبارک    نحوه رای دادن   1) هر شماره موبایل تنها یکبار می تواند در رای گیری شرکت کند. 2) هر کسی که شماره همراه در اختیار داشته باشد مجاز به شرکت در رای گیری است. (دوستان، آشنایان، خانواده، فامیل، ...) 3) هر رای دهنده حتما باید به سه نفر متفاوت رای دهد. 4) یکی از این سه کد می تواند کد وبلاگ خود شما باشد. 5) اگر تعداد کدهای موجود در یک پیامک بیشتر و یا کمتر از 3 باشد و یا در بین سه کد، کدی تکراری وجود داشته باشد پیامک ارسالی باطل خواهد شد. 6) نحوه نوشتن پیامک به این صورت است که کد اول را نوشته سپس یک فاصله وار...
3 دی 1390

مامان و سه روز مریضی سخت

مامانی سه روزه که خیلی حالم بد شده بود و فشارم افتاده بود پایین خلاصه بابایی هم خونه نبود یهو دیدم دستام و پاهام خون توش جمع شد و کبود شدو بی حس طوری که نمی تونستم از جام بلند بشم و تکون بخورم هیچ کسم خونه نبود که کمکم کنه و فقط تو بودی و هی داد می زدم و صدات می کردم که کمکم کنی اما تو که نمی فهمیدی و فقط نگام می کردی که خدا رو شکر بابا رسید و یکم که حالم جا اومد با هم رفتیم دکتر شانس من درمانگاه اول خیلی شلوغ بود و مجبور شدیم بریم درمانگاه سپاه که تا نوبتم بشه خیلی حالم بد بود نمی تونستم حتی رو پاهام وایستم تا که نوبتم شد و خانم دکتر فشارم رو گرفت و گفت که خیلی پایینه و باید بری زیر سرم منم که هر وقت سرم می زنم گلاب بروتون بالا میارم...
3 دی 1390

شرکت در جشنواره

رها خیلی دوست داره این شعرم تقدیم به نی نی وبلاگ عزیزم یه روز گرم زمستونی          که سرگرم کاری بود مامانی یهو دیدش یه جایی خوب     برای یادگاری خوب دوید و دوید ،بدنبالش            میون دشت و بیشه زارش یه باغی بود به هفت رنگ     با زیبایی های خیلی قشنگ مامان سریع رفتش توباغ      تا که رسید به ازش پرسید :       کی اومدی تو این باغ چی آوردی برای ما        &nb...
30 آذر 1390
1